English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7060 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
passages U انتقال از حالتی به حالت دیگر
passage U انتقال از حالتی به حالت دیگر
transposition U انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
bridges U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridged U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridge U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
begger my neighbour policy U سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
detaching U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
detach U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
notary office U دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
blotters U دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotter U دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office U دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
shuttle U نقل و انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
shift fire U انتقال اتش دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shift U انتقال تیر دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
shifted U انتقال تیر دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال
table U به جدولی انتقال دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
remise U انتقال دادن گذشت کردن
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
induction station U دفتر استخدام دفتر پذیرش
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
clerical U دفتری
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
book debts U بدهی دفتری
clerical jobs U مشاغل دفتری
white-collar U کارمند دفتری
book value U بهای دفتری
white collar U کارمند دفتری
book value U ارزش دفتری
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
clerical test U ازمون امور دفتری
civilian internee information bureau U دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
secretariats U هیئت دبیران وکارمندان دفتری
clerk U کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariat U هیئت دبیران وکارمندان دفتری
office grapevine U سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
clerks U کارمند دفتری فروشنده مغازه
the desk U کار دفتری یا ادبی یاروحانی
ship's serviceman U مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
journalize U در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
minnesota clerical aptitude test U ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
transhipment U انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment U انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
I am just a pen – pusher . U قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
trial attorney U وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
backslash U کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
stack U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
blitter U عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
current maturity U قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
shift keys U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift key U که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
office automation U خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1popsicle
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com